تصادف (Crash)
مدتیست که میخواستم چند خطی در باره فيلم تصادف که امسال بهحق برنده سه جايزه اسکار شد، بنويسم تا اينکه ديروز در وبلاگ نقطه ته خط به تفسيری از ناصر خالديان برخوردم که واقعن حق مطلب را ادا کرده است.
ناصر خالديان مینويسد:
ما پشت شيشه و فلز قايم شديم، خيلي دلمون ميخواد همديگه رو لمس كنيم. تصادف، بهانهايه كه بتونيم اين احساس رو زنده كنيم.
چند ماه نسخه پردهاي تصادف Crash در كشوي ميزم خاك ميخورد. نه فرصت داشتم ببينم و نه رغبتش را. «يك فيلم ديگر اسكاري كه بيخودي گنده شده»! صحنههايي را روي سرچ ديدم و بعد به خودم گفتم نميطلبد! تا چند روز پيش كه طلبيد و نسخهي دوبله آن را ديدم. در فرازهاي اول همان احساس بود: «باز هم مايكل مور بازي و نقد جامعه آمريكايي» و بعد هجوم تصاويري سياه و تلخ كه لحظه به لحظه افسردهات ميكند: جهنمي به نام آمريكا! روياي مهاجران بيشمار براي زندگي در دنياي جديد. ايراني، چيني، مكزيكي، سياهپوست... و خلاف آنچه كه فيلمهاي كارتپستالي هاليوود به ما نشان ميدهد. جالب اين كه اين داستان يا در حقيقت داستانهاي اپيزوديك به طور طعنهواري در لسآنجلس و نزديك هاليوود اتفاق ميافتد.
بعد در گرهافكنيها در اواسط داستان است كه روابط آدمها را پيدا ميكني و سرانجام در گرهگشايي و پايان درخشان فيلم ميتواني به هوا بپري: آفرين! آفرين! آفرين آقاي پل هاگيس! نويسندهي خوشگل ميليون دلاري!... و حالا ميتواني آن را به ديگران هم توصيه كني.
تصادف را ميتوان يك فيلم ضد نژادپرستي ناميد، ميتون يك فيلم در نقد زندگي و جامعهي آمريكايي ناميد، ميتوان فيلمي در دفاع از زندگي رنگين پوستان و اقليتهاي نژادي ناميد يا فساد در پليس لسآنجلس. برخي نيز آن را فيلمي متظاهرانه و تبليغاتي ميدانند. هر كسي ميتواند برداشت خاص خود را از فيلم داشته باشد، اما تصادف فقط در مورد آمريكا نيست و ميتواند در هر جاي دنيا و مخصوصاً در ايران ما كه خود كشوري كثيرالمله و داراي اقوام گوناگون است اتفاق بيفتد. تصادف، خطابهاي در تنهايي انسان است. خيلي مايل بودم وقت داشتم در مورد نگاه اگزيستانسياليستي و «معنادرماني» فيلم كه از همان جملات ابتدايي آغاز ميشود و در نهايت در سكانسهاي پاياني نتيجهگيري ميشود، بيشتر بنويسم. به سايت رسمي فيلم و جملاتي كه در بالاي آن روشن و خاموش ميشوند دقت كنيد.
فيلمنامه تحسينبرانگيز «تصادف» در عين پيچيدگي، بسيار منسجم، با انبوهي از شخصيتهاي ملموس و واقعي و مونتاژهاي موازي كه داستان و در نهايت پيام فيلم را با استحكام و در عين حال بسيار روان روايت ميكند. كارگرداني و تقطيع نماها كلاسيك و ساده و گاهي در فصلهايي با حركات دوربين روي دست مستندگونه است. كمتر نشانهاي از جلوههاي ويژه يا افكتهاي گيشهپسند و هاليوودي ميبينيم با اين حال كارگرداني چنين فيلمي با اين همه شخصيت و نقطه عطف، بسيار دشوارتر از آن چيزي است كه به چشم ميآيد. در عين حال اين نقد نيز بر فيلم وارد است كه برخي جاها به ورطهي شعار و القاي مستقيم پيام و اخلاقگرايي مفرط افتاده كه با توجه به زيباييهاي فيلم و تاثير آن بر تماشاگر مهم به نظر نميرسد.
تصادف، در مورد تصادف نيست، در مورد برخورد و كنتاكت آدمها و فرهنگهاست. فيلم صحنههاي به يادماندني و زيباي بسياري دارد با اين وجود سكانسهاي پاياني همهشان زيبا و استادانه هستند. اين استادانه بودن به فيلمنامهي خوب و تدوين خلاقانهي آن و البته كارگرداني بازميگردد كه فيلم در هر سه (فيلمنامه و تدوين و بهترين فيلم) با شايستگي اسكار گرفته است.
تماشای اين فيلم غیرعادی را به تمام دوستان توصيه میکنم.
2
I have to see it too!
درود
کـامـنتـت رفتـه بـود در قـسـمت بالک و مـن تـازه دیدمـش !! سـپاس از پـیامـت و پـست تـصحیح شـد :)ـ
Post a Comment
>>